💔💔رفاقت دروغی 💔💔
11:45 1403/06/07 | H. A
جنی
که مکس اومد (مکس برادر جنیه و اون هم به پارتی دعوته)
م: سلام جوجه بنفش😒🙄😏
ج: سلام کله زرد🙄🙄🙄 من رفتم بخوابم بای 🥱🥱😴😴
م: بای🥱🥱
جنی
فردا ساعت 10:00
باصدای مکس از خواب بلند شدم اخه کدوم خری اول صبح گیتار می زنه باصدای داغونش که دیدم ساعت دهــــــه یا خدا😨😨😱😱 بدوبدو لباس پوشیدم و رفتم برا خرید
لیسا
ساعت 10:00
بعد ازکلی خرید رفتم خونه 😮💨😮💨
در خانه لیسا
لباسمو عوض کردم خریدامو گذاشتم رو مبل و خودمو پرت کردم رو تخت و نشتم به دیدن عکسای مکس وای من عاشقشم ♥💕💖اون خیلی جذابه🤭🤤🤩😍
شب ساعت 12:00
لیسا
یه لباس مشکی سکسی و باز پوشیدم که جلوش چاک داشت و رفتم به پارتی
جنی
یه لباس سفید بلند پوشیدم و بدو بدو با مکس رفتم
ادامه